خاطرات داستانی روحانی شهید، محمدمهدی آفرند، فرمانده دستۀ ویژۀ غواص؛ گردان 412 لشکر 41 ثارالله:
محمدمهدی سال 1344 در شهر رفسنجان متولد شد. از سن پانزدهسالگی راهی جبهه شد. در عملیاتهای بيتالمقدس، والفجر مقدماتی، خيبر، والفجر8،كربلای1، و كربلای4 و 5 شركت كرد. وی در كنار مبارزه هيچگاه از درس غافل نشد و پس از دیپلم از آن جهت كه فردی بااستعداد و باهوش بود، قدم به حوزه نهاد و در جواربارگاه حضرت معصومه(س) و در مدرسۀ كرمانیهای قم به تحصيل علوم دينی مشغول شد و با جديت و علاقه از كوثر كلام خدا جرعههای فيض را نوشيد و تا اتمام لمعتين پيش رفت و با همدرسان حوزوی خود همچون شهيدان كشميری، عبدالهی، فقيه، موسوی، و حيدری به تمرین درس جانفشانی میپرداختند.
گزیدۀ متن:
چند دقیقهای برای بچهها سخنرانی کرد و در پایان روضۀ حضرت زهرا(س) را خواند. همه اشک میریختند، خودش از همه بیشتر. شروع کرد به سینه زدن و نوحه خواندن: «چه زیباست شهادت، چه زیباست شهادت، شهادت شیرین است.»
آخر سخنانش گفت: «بچهها امشب، شب حنظلههاست، امشب خیلی از حنظلهها (تازهدامادها) شهید میشن!»
یکی از بچهها پرسید: «منظورت چیه؟! کدومیکی از بچهها شهید میشن؟»
با دست اشاره کرد سمت یکییکی و گفت: « تو شهید میشی! … تو و تو شهید میشید!…»
یکی از بچهها سرش را نزدیک گوش محمّدمهدی برد و پرسید: «خودت چی؟! خودت هم حنظله هستی.»
لبخندی شیرین زد: «خودم هم امشب شهید میشم.»